رویا

ساخت وبلاگ

خیلی از ماها پیش اومده که خیلی اوقات رویا پردازی کردیم ...

دیشب سراغم اومد رویا پردازی آینده

 با مردی که فک میکنم میتونم سالها بهش تکیه کنم ازدواج میکنم

یه آپارتمان کوچیک داریم و بالکن خونه مون پر از گلهای ریز و کوچیک که هرروز بهشون میرسم

اتاق خوابمون ترکیبی از رنگ بادمجونی و سفیده .. چهار طرف تختخوابمو توری نازکی ترکیب همون رنگ پوشونده که هروقت بخوام جمعشون میکنم

فرشهای خونه م زمینه سفید داره و طرح های زرشکی ، جلوی تلویزیونم که کاناپه چیدم به رنگ شیری و کوسن های زرشکی دوشاخه گل بامبو اون گوشه  گذاشتم که گلدون شیشه ای داره .. احتمالا یه ساعت عجیب و غریبم به یکی از دیوارهای اتاق وصله ... و یه ساعت میوه ای یا حبوباتی کوچیک تو آشپزخونه ...این یکی گوشه رو میز خاطره گذاشتم و کلی عکسهای دونفرمون روشه . ترکیبی از رنگهای گرم و سرد تو خونمون مشخصه

آهان و همسرم ... همسرم گرامم خیلی مهربونه و گاهی اوقاتم خیلی غد و یه دنده ... باتموم وجوش دوستم داره ها اما بخاطر همین غد بودنش سعی میکنه زیاد بروز نده .. کلی مسافرت باهم رفتیم  و کلی اتفاقای خوب

اکثر پنجشنه ها رو بیرون غذا میخوریم ( از اول قرارم این بوده )

بعد چند سال خدا بهمون یه پسر خوشگل میده ... اسمشووو؟؟؟؟؟ نمیدونم خب باهم انتخاب میکنیم

از اونجایی که عاشق آشپزیم جمعه ها رو براشون کیک یا هر دسر خوشمزه دیگه ای درست میکنم که عصرها باهم بخوریم

پسرم تنها ثمره زندگیمون میشه بیشتر از اون نداریم ..... خودمون خواستیم خدا نخواست

توی 60یا 65 سالگی ...... همسرم میره خونه ابدیش( اینجاش قلبمو به درد آورد) ... وپسرم برا ادامه تحصیل ازم دور میشه و من میمونم و یه فنجون نسکافه یه صندلی راحتی یه کتاب کتار شومینه و کلی تنهایی

خیلی طولانی تر از این بود رویام اما نگاهی گذرا به 35 سال زندگی مشترکمون بود

این روزای من...
ما را در سایت این روزای من دنبال می کنید

برچسب : رویال سفر,رویا نونهالی,رویای فرمانروای بزرگ, نویسنده : samna1a بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 12:44