عزیز لعنتی

ساخت وبلاگ

قم عزیز لعنتی ازت متنفرم ، از روز اولی که اومدم و باچادر رفتم تو خیابونا ، بدون هیچ آرایشی با حجاب همش بوق بوق بوق که سوار ماشینشون شیم ، از وقتی که مردی که بچه بغلش بود و اشاره بهم میداد ، از سنگینی نگاه مردات ، از تیغ زدن راننده هات برای مسافرای غریب ، از وقتی که اگه تو تار موهامون بیرون بود کلی تذکرمیخوردیم مگه چقدر دقت میکنن که هرکسی موهاش بیرون باشه رو میبینین ، تا همین دیروزی که خونواده م با کلی ذوق و شوق اومدن دنبالم و بغل گوش خودمون ک برا ناهار موندیم پارک اومدن و کیف خواهرموخواهرزادمو بردن، لعنتیا خدا لعننتون کنه ک تو ذوقمون زدین ، بیچاره نیلوفر میگفت مامان من براگوشیم ناراحت نیستما که نکنه مامانش دلش بگیره ، نیمای ۹ساله که میزد تو سرش، خدا بزنه فرق سرتون ، شهرمذهبی عزیز هیچ چیزی تو شهر تو امنیت نداره ، الان به بابام حق میدم که میگفت هردزدی رو بگیرن باید دستشو قطع کنن ،هرچند نمیشه چون تو این خراب شده کله گنده هاشم بی دست میشن

این روزای من...
ما را در سایت این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samna1a بازدید : 24 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 15:34