قم عزیز لعنتی ازت متنفرم ، از روز اولی که اومدم و باچادر رفتم تو خیابونا ، بدون هیچ آرایشی با حجاب همش بوق بوق بوق که سوار ماشینشون شیم ، از وقتی که مردی که بچه بغلش بود و اشاره بهم میداد ، از سنگینی نگاه مردات ، از تیغ زدن راننده هات برای مسافرای غریب ، از وقتی که اگه تو تار موهامون بیرون بود کلی تذکرمیخوردیم مگه چقدر دقت میکنن که هرکسی موهاش بیرون باشه رو میبینین ، تا همین دیروزی که خونواده م با کلی ذوق و شوق اومدن دنبالم و بغل گوش خودمون ک برا ناهار موندیم پارک اومدن و کیف خواهرموخواهرزادمو بردن، لعنتیا خدا لعننتون کنه ک تو ذوقمون زدین ، بیچاره نیلوفر میگفت مامان من براگوشیم ناراحت نیستما که نکنه مامانش دلش بگیره ، نیمای ۹ساله که میزد تو سرش، خدا بزنه فرق سرتون ، شهرمذهبی عزیز هیچ چیزی تو شهر تو امنیت نداره ، الان به بابام حق میدم که میگفت هردزدی رو بگیرن باید دستشو قطع کنن ،هرچند نمیشه چون تو این خراب شده کله گنده هاشم بی دست میشن
این روزای من...برچسب : نویسنده : samna1a بازدید : 24