رنگ و رورفته ...مریض... خواستگار

ساخت وبلاگ
اونشب که نیلوفرو بردم خونه خاله شبش ساعت 12 گفتن بریم بستنی خوردن

رفتیم پالیز

و یه گلاسه انار حسابی خوردم ( دهنم آب افتاد ) .. عاشق انار و هلوم

بعدش شب ک خوابیدیم و هوام که کلی تغییر کرده و خونه خالمم که همشون هات کل در و پنجره ها باز بود

حسابی گلوووم چرک کرد

دیروز بعد سرکار یه راست رفتم درمانگاه تامین اجتماعی با همون لباس فرمم و رنگ و رو خودمم رفته و آبم از چشامم میومد و میسوخت به همین خاطر عینکمو زدم به چشمم که تابلو نشم

کلی داروخونه معطل شدم که تزریقات بانوان اونجابود بیاد .. یه آقایی داروخونه بود گفتم ببخشید نیستن تزریقات بانوان گفتش الان میان .. چون لباس فرم پوشیده بودم گفت ناهار که خوردی نخورده  گفتم یه چیزی خوردم

در حال پینیسیلن زدن بودم که خانومه گفت مجردی یا متاهل و ... شروع کرد سین جین منم بیحال و باحال جواب دادم

گفت اگه قصد ازدواج دارین این همکار ما تو داروخونه پرسیده از شما آدم خوبیه و ...منم بیحال گفتم نه

پیش خودم گفتم با این رنگ و رو پریده و این چشش قرمزو  این حال خراب از چی من خوشش اومده

بقول نیلوفر میگفت از قیافه معصومت گفت با مقنعه اصن یه چیز دیگه ای حجاب بهت میاد

آقاهه همون بود که ازش سوال پرسیدما

نیلوفر 13 ساله میگه آفرین خاله همینجوری موقعیتتاتو خراب کن سال دیگه قطعا خمره میگیریم 

13 ساله ... چ فهمیده شدن بچه ها ماشاله

نیمه گمشدم کجاست ... تو داروخونه ! تو سوپری!  رو هوا ! رو زمین ! شرکت! گل فروشی

ای ددی میترسم آخرش خودم هر دونیمه باشم

این روزای من...
ما را در سایت این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samna1a بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 1 مهر 1395 ساعت: 6:08